کین کشنده. انتقامجو. منتقم. (فرهنگ فارسی معین) : فروماند کابلشه از غم به درد زشیدسب کین کش بترسید مرد. اسدی. یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم کاین دهر کین کش است ز نادان کین. ناصرخسرو. همه پولادپوش و آهن خای کین کش و دیوبند و قلعه گشای. نظامی. رجوع به کین کشیدن شود
کین کشنده. انتقامجو. منتقم. (فرهنگ فارسی معین) : فروماند کابلشه از غم به درد زشیدسب کین کش بترسید مرد. اسدی. یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم کاین دهر کین کش است ز نادان کین. ناصرخسرو. همه پولادپوش و آهن خای کین کش و دیوبند و قلعه گشای. نظامی. رجوع به کین کشیدن شود
آنکه استماع سخن بفور تمام کند. (آنندراج). در بیتهای زیر معنی راوی میدهد. آنکه شعر شاعران در مجمع برخواند: گر سخن کش یابم اندر انجمن صد هزاران گل برویم چون چمن. مولوی. صائب از قحط سخندان چه بمن میگذرد بسخن کش نشود هیچ سخندان محتاج. صائب (از آنندراج)
آنکه استماع سخن بفور تمام کند. (آنندراج). در بیتهای زیر معنی راوی میدهد. آنکه شعر شاعران در مجمع برخواند: گر سخن کش یابم اندر انجمن صد هزاران گل برویم چون چمن. مولوی. صائب از قحط سخندان چه بمن میگذرد بسخن کش نشود هیچ سخندان محتاج. صائب (از آنندراج)
سنگ آهن ربا. حجر مغناطیس. مغنطیس. مغنیاطیس: که کهشان همه سنگ آهن کش است دزی تنگ و ره در میان ناخوش است. اسدی. تو گفتی تنش کوه آهن کش است همان اسبش از باد و از آتش است. اسدی. دل اعدای او سنگ است لیکن سنگ آهن کش ازآن، پیکان او هرگز نجوید جز دل اعدا. فرخی
سنگ آهن ربا. حجر مغناطیس. مغنطیس. مغنیاطیس: که کُهْشان همه سنگ آهن کش است دزی تنگ و ره در میان ناخوش است. اسدی. تو گفتی تنش کوه آهن کش است همان اسبش از باد و از آتش است. اسدی. دل اعدای او سنگ است لیکن سنگ آهن کش ازآن، پیکان او هرگز نجوید جز دل اعدا. فرخی