جدول جو
جدول جو

معنی تئن کش - جستجوی لغت در جدول جو

تئن کش
تاوان ده، تاوان دهنده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آهن کش
تصویر آهن کش
آهن ربا، جسمی که آهن و بعضی فلزات را به سوی خود جذب کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شن کش
تصویر شن کش
وسیله ای دسته دار با دندانه های فلزی برای هموار ساختن زمین
فرهنگ فارسی عمید
(گِرْ یَ / یِ)
رسن کشنده. کشندۀ طناب. آنکه سر طناب گیرد و بجایی کشد:
آن رسن کش به لیمیاسازی
من بیچاره در رسن بازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
کشندۀ خواهان آب. که تشنگان را کشد. که تشنه را بفریبد بطلب آب و بکشد:
زین سراب تشنه کش پرهیز کن
تشنگان بسیار کشته ست این سراب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو بَ / بِ شِ کَ)
کین کشنده. انتقامجو. منتقم. (فرهنگ فارسی معین) :
فروماند کابلشه از غم به درد
زشیدسب کین کش بترسید مرد.
اسدی.
یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم
کاین دهر کین کش است ز نادان کین.
ناصرخسرو.
همه پولادپوش و آهن خای
کین کش و دیوبند و قلعه گشای.
نظامی.
رجوع به کین کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
در هم پیچیدن موی و بر هم نشستن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ / دِ)
آنکه استماع سخن بفور تمام کند. (آنندراج). در بیتهای زیر معنی راوی میدهد. آنکه شعر شاعران در مجمع برخواند:
گر سخن کش یابم اندر انجمن
صد هزاران گل برویم چون چمن.
مولوی.
صائب از قحط سخندان چه بمن میگذرد
بسخن کش نشود هیچ سخندان محتاج.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وُ قا)
در تداول عامه، آنکه بیگاری کند. آنکه با مزدی سخت اندک برای کسی خدمت کند. رجوع به تله کشی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
آرزومند و مشتاق. (ناظم الاطباء). رجوع به تمنا و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لًَْ)
آنکه زیرۀ گیوه سازد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(هََ کَ / کِ)
سنگ آهن ربا. حجر مغناطیس. مغنطیس. مغنیاطیس:
که کهشان همه سنگ آهن کش است
دزی تنگ و ره در میان ناخوش است.
اسدی.
تو گفتی تنش کوه آهن کش است
همان اسبش از باد و از آتش است.
اسدی.
دل اعدای او سنگ است لیکن سنگ آهن کش
ازآن، پیکان او هرگز نجوید جز دل اعدا.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کین کش
تصویر کین کش
انتقام جو منتقم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار کش
تصویر تار کش
مفتول کش
فرهنگ لغت هوشیار
جعبه یا کیسه ای که در آن تیرهای کمان را جا میدادند و بپهلو می آویختند تیر کش تیر دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهن کش
تصویر آهن کش
آهن ربا حجرمغناطیس، کسی که در گاراژها عمل آهن کشی را انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شن کش
تصویر شن کش
حمل کننده شن و ماسه
فرهنگ لغت هوشیار
دلال محبت
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای فلزی برای جا به جا کردن آتشخاک انداز فلزی
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در بخش یانه سر در منطقه ی هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که نهال ها را از خزانه ی برنج به زمین اصلی برده و پخش
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی درلفور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
آن بار، آن دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه، این قسمت
فرهنگ گویش مازندرانی
تاوان ده، تاوان دهنده
فرهنگ گویش مازندرانی
هر چیزی که به هنگام خواب بدن را بپوشاند، ملحفه، لحاف –
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا رفتن و زیاد شدن سرعت به هنگام تاب بازی، شلنگ تخته
فرهنگ گویش مازندرانی